98-2-5
مردم، بخش اعظم درآمد خود را معمولاً صرف خرید مواد غذایی میکنند و اگر قدرت خرید آنها ثابت بماند، هر سال تعدادی اقلام مواد غذایی از سبد خانوار حذف میشود؛ زیرا اگر رشد مدیریتها به کمک تولید محصولات کشاورزی نشتابد، هر سال حدود معادل20درصد به قیمت تمامشده محصولات کشاورزی اضافه میشود. در کشورهای پیشرفته، نرخ تورم و بهرههای بانکی جمعاً از 5درصد تجاوز نمیکند، در حالی که این نرخ در کشور ما بیش از این است. یعنی کشاورزان ما در مقایسه با کشاورزان کشورهای پیشرفته در عمل
40 ـ 30 درصد اختلاف قیمت تمام شده در نرخ تورم و بهرههای بانکی دارند، ضمن آنکه ضریب استفاده از ماشینهای مناسب در مزرعه نیز میتواند تا 20درصد از هزینههای تولید بکاهد و به کمک آبیاری تحت فشار تا 100درصد به افزایش بهرهوری بینجامد.
در کشور ما بیکاری و تورم تا حدود زیادی علت و معلول یکدیگرند. در حالی که بسیاری از مدیران به طور مستمر در تکاپوی یافتن نیروهای متبحر و لایق هستند؛ دولتمردان از آمار 4 تا 5 میلیون نفری بیکاران سخن میگویند. طبق آمارهای اعلام شده، سالانه حدود 100 میلیون تن محصولات کشاورزی در کشور تولید میشود که با توجه به 22 میلیون نفر شاغل در این بخش ـ حدود 30درصد جمعیت کشور ـ یعنی هر کشاورز ایرانی سالانه میتواند فقط برای 4 نفر غذا تولید کند؛ در حالی که در کشورهای پیشرفته هر کشاورز برای حدود 30 نفر غذا تولید میکند. در این کشورها نیروهای کار کشاورزی تا 40 درصد در خدمات و صنایع تبدیلی هستند و فقط حداکثر 5درصد در بخش کشاورزی شاغلند. در کشور ما باید حرکتها برای رفع بیکاری از دانشکدههای کشاورزی و مدارس حرفهای شروع شود؛ زیرا در کشاورزی نوین، از کارگر ساده کمتر استفاده میشود و نیروی شاغل در بخش کشاورزی باید با فناوریهای نوین آشنا بوده و مدیریتهای بهینه را بسازند. ورود دانشجویان به دانشکدهها انبوه، ولی ورود فارغالتحصیلان به بازار کار بسیار کند و کماثر است.
به نظر میرسد زمان آن رسیده باشد که دانشکدهها و مدارس حرفهای، نیروهای لایقتری را تحویل بازار کار دهند و گروههای کارشناسی با تشکیل و تأسیس هستههای مدیریتی، خدمات مؤثر با ضریب بالای افزایش بهرهوری را ارائه دهند تا در نتیجه، تولید در واحد سطح رشد کند، هزینهها کاهش یابند و تورم در بخش کشاورزی کماثرتر شود تا بدینوسیله، قیمت تمامشده محصولات کشاورزی، با قدرت خرید مردم منطبقتر باشد.